دانلود و خرید کتاب رشد فاطمه زهرا اقبالی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب رشد

کتاب رشد نوشتهٔ فاطمه زهرا اقبالی و لیلا زهدان و آیدا یوسفی است و انتشارات نظری آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعه‌داستان‌های ایثار و شهادت است.

درباره کتاب رشد

به تأسی از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، در این کتاب داستان‌هایی دربارهٔ ایثار و شهادت به چاپ رسیده است.

بیزار از تخت و تاج و بیزار از همه‌چیز عاشق ولایت و رهبرش بود. رهبر او را چنان دوست داشت که گویا از رگ گردن به او نزدیک‎‌تر بود. محرمانه‎‌های زیادی ببین آن دو ردوبدل می‎‌شد اما تا بعد از شهادتش افشا نشد. بعد از تماس هم‌نوعان برادران دینی عراقی‎‌اش با وی و دعوت ایشان به موصل ایشان راهی سفر شدند. او تنها ایرانی بود که بدون تجملات وارد موصل شد. از بدو ورود خود به موصل عملیات را آغاز کرده و داعشی‎‌ها را به عقب رانده و با ابو المهدی المهندس طی جلسه‌‎ای در مشورت با ایشان در رابطه با عقب رانی داعشی‌‎ها پیمانی بستند و در سخنرانی، طبق فرمایشات رهبر خود را فرمانده قدس معرفی کرد.

بعد از انتصاب به فرماندهی قدس مدتی در جبهه ماندگار شد و درد دوری از خانواده را با گوشت و استخوان خود چشید. بعد از جلساتی که با ابوالمهدی المهندس گذراندند، موفق به عقب راندن داعشی‌‎ها شده. ایشان با وجود تمام سختی‎‌هایی که کشیدند اما باز هم در موصل باقی مانده و در برابر دشمنان در کشوری بیگانه ثبات و استقامت خود را نمایان کرد.

مردی بود از تبار حضرت زهرا (س) و عاشق حیدر کرار علی‌ابن‌ابی‌الطالب، ایشان عاشقانه برای کشور خود و همسایه جنگیدند.

زینبش را نمی‎‌دیدید و غم دوری او را متحمل می‌‎شد. دخترانشان بالغ بودند اما همچون طفلی ضعیف، بی‌قرار پدر بودند و تاب دوری نداشتند.

زادگاه وی در روستایی از توابع کرمان بوده است. ایشان در کودکی پدر خود را از دست داده و با مادر خود زندگی می‎‌گذراند تا اینکه طی یک مهاجرت اجباری به تهران تشکیل خانواده داده و فردی مسئولیت‌پذیر و ولایت‌مدار شد.

بعد از به دنیا آمدن فرزند اولشان (آقا محسن) ایران را برای مدتی کوتاه ترک کرده و به سمت عراق حرکت کرد، ایشان بعد از خبر بارداری همسر خود باز هم به ایران بازگشته و به خانواده پیوستند که بعد از به‌دنیا‌آمدن فرزند دومشان (زینب خانم) برای مدتی در ایران ماندگار شدند.

عاشورا و تاسوعای حسینی بود که عاشقانه برای ارباب شهیدش عزاداری می‎‌کرد. آنچنان وابسته امام حسین (ع) و اهل‌بیتشان بود که در یکی از روزها از یکی از مساجد بزرگ و معروف تهران تا درب بیت رهبری سینه‌زنان و با پای پیاده آمد. بعد از رسیدن ایشان به بیت رهبری دوستان و هم‌نوعان حاج قاسم همگی برای دیدن انگشتر عقیق رفتند؛ به‌جز حاج قاسم.

دوستان بعد از دیدوبازدید به ایشان گفتند: بهتر است شما هم به پیرمرد انگشتر فروش سری بزنید، حاج قاسم به دیدن پیرمرد رفت و شروع به دیدن انگشترها کرد که ناگهان یکی از آن‎‌ها توجه ایشان را جلب کرد و از پیرمرد قیمت انگشتر را پرسید. قیمت انگشتر بسیار بیشتر از مبلغی که حاج قاسم به همراه داشته بود و برای اینکه پیرمرد از نخریدن حاجی ناراحت نشود بهانه‌‎ای آورد و از آنجا دور شد تا اینکه دوستان ایشان سردار را به حاجی پیرمرد معرفی کردند، ایشان فرمانده قدس و سردار دل‎هاست.

پیرمرد که از این موضوع با خبر شد انگشتر را در دست گرفت و به سمت ایشان رفت تا هدیه‌‎ای ناچیز از جانب خود به حاج قاسم داده باشد.

حاج قاسم با خنده‌‎ای گشاده از مرد استقبال کرد و باافتخار هدیه را از جان‌ودل پذیرفت و مرد را به آغوش کشید.

و انگشتر، انگشتری که پیشکشی از پیرمرد بود حتی هنگام مرگ هم با حاجی همراه بود و ایشان لحظه‌‎ای آن را از خود جدا نکرده و همیشه همراه داشتند؛ انگشتر در انگشت دستی بود که قطع شد و حاجی را برای همیشه از خود جدا کرد حالا اما انگشتر پدر به پسر رسیده است و بویی از پدر همیشه و هرلحظه با پسر همراه است.

روز شهادت رسید، موجی از مردم برای تشییع آمده بودند و دسته‌دسته با اشک‌هایی که روانه بود حاجی را راهی خانه ابدی می‎‌کردند و با سردار دلشان یکدل سیر وداع کردند و اشک ریختند، مردم با اقامه رهبر نماز خواندند سپس رهبر بر پیکر ایشان زانو زدند.  

خواندن کتاب رشد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات مقاومت پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رشد

«نماز و نمازخوانی همیشه در خانوادهٔ من جایگاه والایی داشته است و از روزی که یاد دارم پدر و مادرم این دستور خدایی را به‌موقع اجرا می‌کردند.

همیشه اولین کارها در ذهن انسان‌ها به‌عنوان خاطره ثبت می‌شود.

من هم از اولین نمازخواندن خاطرات خوب و شیرینی دارم.

بنا به گفتهٔ بزرگ‌ها و تا جایی که خودم یادم است بار اول من شش‌ساله بودم که مادرم به من نمازخواندن را یاد داد و من از شش‌سالگی شروع به نمازخواندن کردم.

من همیشه با مادر به‌موقع نمازمان را می‌خواندیم.

بعد از اولین نماز که خواندم حس خوبی به من دست داده بود و تشویق‌های پدر و مادرم این حس را چند برابر می‌کرد به همین خاطر از ایشان خواستم که صبح‌ها نیز زمانی که خودشان برای نماز بیدار می‌شوند مرا هم بیدار کنند تا نماز صبح را نیز به‌جا آورم و با این کار هم‌خانواده و هم خدای بزرگ را خشنود و راضی کنم.

واقعاً که نماز آرامش‌دهنده است هر وقت از موضوعی ناراحت یا عصبانی هستیم، با نمازخواندن و ارتباط بی‌واسطه با خداوند می‌توانیم به آرامش برسیم و حس خوبی در خودمان ایجاد کنیم.

نماز پل ارتباطی بین مخلوق با خالق تواناست. چه‌کاری بهتر از این‌که انسان رو در رو با خداوند بزرگ صبحت کند و شکر این‌همه نعمت‌های وی را به جا آورده و در سختی‌ها از ایشان طلب کمک و راهنمایی کند.»

نظرات کاربران

امیرعلی
۱۴۰۲/۰۷/۱۹

جالب نبود

حسین
۱۴۰۲/۰۷/۱۸

داستان نیست. شبیه دلنوشته های غیر خلاقانه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۷,۰۰۰
تومان