دانلود و خرید کتاب صوتی از فقر تا ثروت

کتاب صوتی از فقر تا ثروت مصاحبه‌ای با دن لاک، یکی از ثروتمندترین مردان جهان است که از فقر و بدهکاری به ثروت می‌رد. کتاب از فقر تا ثروت را تکنیک‌هایی برای موفقیت می‌دانند. نشر صوتی نازنین آذرسا نسخه صوتی این کتاب را در اختیار شنوندگان قرار داده است.

درباره‌ی کتاب صوتی از فقر تا ثروت

این کتاب در رابطه با زندگی پر فراز و نشیب دن لاک مولتی میلیونر هنک کنگی است که با پشت سر گذاشتن زندگی پر فراز و نشیب و فقر در دوران کودکی و نوجوانی با پشت سر گذاشتن مسیرهای زیاد تبدیل به یکی از ثروتمندان دنیا شده و یکی از مشاورین برتر اقتصادی در سطح جهانی است. دن لاک در کتاب صوتی از فقر تا ثروت از دوران کودکی و نوجوانی خودش و مشکلاتی که با آن‌ها رو به رو بوده است، گفته و مسیری را که برای ثروتمند شدن طی کرده است را به دیگران معرفی کرده است.

کتاب صوتی از فقر تا ثروت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب صوتی از فقر تا ثروت برای تمام افرادی که دوست دارند برنامه‌ی مشخص مالی داشته باشند و به ثروت برسند، مناسب است

درباره‌ی دن لاک

دن لاک در 24 نوامبر سال 1981 در هنگ‌کنگ متولد می‌شود. در 14 سالگی همراه خانواده به کانادا مهاجرت می‌کنند اما دو سال بعد پدر و مادرش از هم جدا می‌شوند و کمی بعد پدر ورشکسته می‌شود. به همین دلیل او تصمیم می‌گیرد تا برای اینکه مادرش رنج زیادی نکشد، و بدون داشتن سرمایه شروع به کار کند. دن لاک را در حال حاضر به عنوان سلطان فروش کالاهای لاکچری و گرانبها می‌شناسند. او کتاب‌های پرفروش زیادی هم نوشته است که به بیش از نه زبان در دنیا ترجمه شده‌اند.

جملاتی از کتاب صوتی از فقر تا ثروت

من هنگ کنگ به دنیا آمدم و توی 14 سالگی به کانادا مهاجرت کردم. بدون هیچ پولی یا رابطی. حتی انگلیسی هم بلد نبودم. هنوز که هنوز است با لهجه صحبت می‌کنم. پدر و مادرم... راستش آن ها با هم مشکل داشتند. مادرم دیگر نمی‌خواست کنارما بماند. بعدش ما هم به کانادا مهاجرت کردیم آن موقع خیلی جوان بودم. از آن بچه لات‌ها بودم. آخر راهنمایی بالا سرم نبود.

همیشه یک سر دعوا بودم و با آدم های ناخلف می‌گشتم. سر خودم بلا می‌آوردم. وقتی 16 ساله بودم پدر و مادرم طلاق گرفتند. بعد از مدتی کوتاه پدرم در هنگ کنگ ورشکست شد. شریکش دار و ندارش را برد و غیبش زد. پدرم تمام اسناد ضمانتی را امضا کرده بود. شریکش با یه میلیون دلار بدهی تنهاش گذاشت و رفت. این وضعیت دخلش را آورد. نه تنها از لحاظ مالی، روحیه اش هم داغون شد. من پیش مادرم زندگی می‌کردم. او در هنگ کنگ بود هنوز هم آن تماس را یادم هست.

یادم هست یک روز که از مدرسه برگشتم در قفل بود. در که زدم شنیدم مادرم دارد با یکی تلفنی حرف میزند. نمیدانستم کی بود. اما صدای گریه مادرم را شنیدمگفتم: «مامان همه چی روبراهه؟»

.او هم گفت: «آره چیزی نیست. نگران هیچی نباش»

اما بعدش فهمیدم داشت با پدرم صحبت می کرد

.به مادرم گفت ورشکست شده و دیگه نمیتواند پولی بفرستد.