کتاب راز فرمانده و سرباز

راز فرمانده و سرباز نوشته اصغر استاد معمار از مجموعه سرآمدان علم و ایثار نشر فاتحان به زندگی‌نامه داستانی شهید علیرضا سلطانی می‌پردازد.

کتاب راز فرمانده و سرباز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این اثر را به دوست‌داران ادبیات پایداری و دفاع مقدس پیشنهاد می‌کنیم

جملاتی از کتاب راز فرمانده و سرباز

سوت قطار، هوشیاری را به من برمی‌گرداند. پروندهٔ شهید را به داخل کوله‌پشتی می‌گذارم و از پنجره به بیرون نگاه می‌کنم. روی دیوار ساختمان ایستگاه به رنگ سبز درشت نوشته شده «ایستگاه قم». کوله‌پشتی را روی صندلی رها می‌کنم و می‌روم به راهرو. صدای همهمهٔ جمعیت از کوپه‌ها شنیده می‌شود. از قطار پیاده می‌شوم. میان مسافرها، هم‌سفران کاروان با پیشانی‌بندهای سرخ لبیک یا حسین دیده می‌شوند. کاش فرصتی بود می‌توانستم تا حرم می‌رفتم و حضرت فاطمه معصومه (س) را زیارت می‌کردم. مدت‌ها بود که این نعمت نصیبم نشده و حالا هم که به قم رسیده بودم، مجالی نبود بتوانم پا به حرم مطهر بگذارم. دل‌شکسته آستین‌ها را بالا می‌زنم و می‌روم وضو می‌گیرم. ناگهان اندیشه‌ای زیرورویم می‌کند؛ رفتن با این پاها زمان می‌برد، اما سفر روحانی که احتیاج به راهوار ندارد، دلِ شکسته می‌خواهد که الحمدلله خدا نصیب کرده، پس معطل نشو زائر، بسم الله.

می‌دوم از ایستگاه بیرون، گوشهٔ خیابان می‌ایستم و رو به حرم دست به سینه می‌گذارم. اول نیت می‌کنم: «زیارت می‌کنم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را قربة الی الله.» و بعد به‌آرامی زمزمه می‌کنم:

ـ بسم الله الرحمن الرحیم. الله اکبر.

دلم دور می‌شود، چشم باز می‌کنم، هم‌نفسِ کبوترهای سرخ‌بال از ایستگاه فاصله می‌گیرم.