دانلود و خرید کتاب زنگ موسیقی مصطفی اسلامیه
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب زنگ موسیقی اثر مصطفی اسلامیه

کتاب زنگ موسیقی

انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنگ موسیقی

«زنگ موسیقی» رمانی است از مصطفی اسلامیه (-۱۳۲۰)، نویسنده معاصر ایرانی است. در بخشی از این رمان می‌خوانیم: پرویز را دیدم، اتفاقی و ناگهانی، در فیلمی که او پانزده سال پیش از خودش گرفته بود، و حالا، دو سال پس از مرگش، از تلویزیونی ماهواره‌ای پخش می‌شد. آخرین بار او را در خانه‌اش دیده بودم، سی‌ودو سال پیش که با نعمت به دیدارش رفته بودیم. آن زمان حدود چهل سال داشت، با موهایی سیاه و پُرپشت و چشم‌هایی درخشان که از آن‌ها هوش و نبوغ می‌بارید. او داشت از آهنگ‌های تازه‌ای که ساخته بود برایمان می‌گفت و گوش من به آهنگ‌هایی از ساخته‌های گذشته‌ی او بود که گه‌گاه در سرم می‌پیچید: «منم عاشق، منم شیدا» «می‌زده شب چو ز میکده باز آیم، بر سر کوی تو من به نیاز آیم» «خواب خوشی وقت سحر دیدم و یادم نرود». پس از آن دیدار سال‌ها از او بی‌خبر بودم. فکر می‌کردم در پی طوفان نواکشی که کمی بعد برخاست به خارج گریخته یا مثل بسیاری دیگر به گوشه‌ای خزیده، تاآن‌که صدایی از او به گوشم رسید، در مجموعه‌ی کوچکی که دوستی برایم آورد، و در آن پرویز ویولون می‌زد، با تار جلیل شهناز و ضرب جهانگیر ملک، در سه‌گاه، یا در بیگاهی به دور از ترس محتسب. حالا پس از آن دیدار دور، پس از آن دو سال و سیزده سالی که فیلم از خود گرفته‌اش در جایی خاک خورده بود، فقط شبحی از او بر صفحه‌ی تلویزیون می‌دیدم. هیکل همیشه‌باریکش زار و نزار بود و چهره‌اش خالی از شور و امید، با گونه‌هایی استخوانی و نگاه‌هایی پریشان و هراسان و رمیده از همه‌چیز، حتا از دوربینی که روبه‌رویش کاشته بود. سر خالی از مویش را، که زمانی پوشیده از موهای سیاه بود، به این‌سو و آن‌سو می‌گرداند، عینکش را به چشم می‌زد، بعد آن را برمی‌داشت و پایین می‌گذاشت و لحظه‌ای دیگر دوباره آن را روی دماغ قلمی‌اش جابه‌جا می‌کرد.

نظرات کاربران

مصطفی مصطفوی
۱۴۰۲/۱۲/۱۹

زندگی درپس زمینه موسیقی در محله های قدیمی را خیلی خوب به مایاد نشان میدهد.روایت اقای اسلامیه بسیار زیباست.روحشان شاد

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱)
من زن‌هایی را دیدم که بی‌اعتنا به ریمل مژه‌ها و خط چشم‌هایشان اشک می‌ریختند و مردهایی را که با دست‌هایی لرزان، خیسی چشم‌ها، عرق پیشانی و گردن‌های لاغرشان را با ته کروات‌پوشت‌هایی که از جیب جلوی کت‌ها بیرون آورده بودندخشک می‌کردند و هم‌صدا با زن‌های هم‌سال‌شان می‌خواندند: شوروحال کودکی برنگردد دریغا، قیل‌وقال کودکی برنگردد دریغا...
g77Lilia

حجم

۲۰۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۲۰۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان