«چرا اینقدر واسهت مهم است دیگران چی فکر میکنند؟»
-Dny.͜.
اما با وجودی که در جوانی جوایز زیادی بابتِ از حفظ گفتن ریشهٔ دوم اعداد گرفته بود، ریشهٔ بیماری دخترش را نتوانست پیدا کند
ممد د وایز من
«من نمیدانم این تشکر دیگر چه صیغهای است! کارمند بانک هر دفعه تشکر میکند. صندوقدار فروشگاه مدام تشکر میکند. کتابدار کتابخانه با اینکه موعد تحویل کتابم گذشته، باز وقتی کتاب را پسش میدهم، تشکر میکند. تلفنچی وقتی بعدِ یک ساعت شمارهگیری، باز نمیتواند تلفن داکا را برایم بگیرد، از من تشکر میکند. گمانم اگر تو این مملکت بمیرم، وقتی دارند خاکم میکنند هم ازم تشکر کنند.»
-Dny.͜.
«شاهمیگوها را خواباندیم تو خردل، لای برگ موز پیچیدیم و بخارپز کردیم.
-Dny.͜.
یک قاچ لیموترش را به نوک انگشتهاش مالید تا از شر بوی سیر خلاص بشود
-Dny.͜.
بعدِ شام رازیانه میجوید که غذا راحتتر هضم شود
-Dny.͜.
خانم داس از توی ساک حصیریاش یک شیشه برق ناخن درآورد، بازش کرد و چند قطره به ناخن انگشت اشارهاش زد.
دخترک دستش را آورد جلو. «من هم میخوام مامی. واسه من هم بزن.»
«ولم کن.» خانم داس به ناخنش فوت کرد و پشتش را کرد به او. «حواسم را پرت میکنی!»
-Dny.͜.
همه چیز دنیا درست است، هر تلاشی سرانجام نتیجه میدهد و هر ناکامی و شکستی در زندگی، درنهایت، معنا پیدا میکند.
marie
حالی داشت شبیه حال سالها قبل، وقتی بعد از چند ماه ترجمه به کمک فرهنگ لغت، عاقبت موفق میشد تکهای از یک رمان فرانسوی یا یک غزل ایتالیایی را بدون اشکال بخواند و تمامش را بفهمد. آنموقع ایمان آورده بود که همه چیز دنیا درست است، هر تلاشی سرانجام نتیجه میدهد و هر ناکامی و شکستی در زندگی، درنهایت، معنا پیدا میکند.
کاربر ۱۴۵۶۶۷۵
شوکمار گفت: «بچهٔ ما پسر بود. پوستش قرمز میزد. موهاش مشکی بود. حدود دو کیلو و نیم بود. مشتهاش را گره کرده بود. مثل مشتهای خودت توی خواب.»
-Dny.͜.