نظرات کاربران درباره کتاب نیمه تاریک وجود

#معرفی_کتاب نیمه تاریک وجود : 🔸🔸🔸 در واقع تمام تلاش این کتاب و بسیاری از کتب روانشناسی دیگر که برای خودیاری و ایجاد حس خوب نوشته شده اند; این است که ما خود را دوست داشت باشیم و کمتر خود را سرزنش کنیم. منشا بسیاری از افکار منفی ما دوست نداشتن خود است ; در واقع شما اگه خودتان را عمیقا دوست داشته باشید و رضایت از خود و زندگی داشته باشید به خوشبختی رسیده اید. این موضوع در کتب روانشناسی مختلف به شیوه های گوناگونی بیان شده کتاب نیمه تاریک وجود دست روی صفاتی می گذارد که به دلایلی از آنها متنفریم و می خواهیم ازشون فرار کنیم مثلا فردی که در کودکی به خاطر بی عرضگی مسخره می شده احتمالا در بزرگسالی ترس و نفرت شدیدی از این صفت دارد ، و انسان وقتی از چیزی می ترسد در واقع به آن بیشتر فکر میکند پس انگار این صفت و این فکر گوشه ای از شخصیت ما شده. کتاب به این مساله می پردازد که باید این حس از بین برود و آن ترس از بی عرضگی ، یا طرد شدن و دیگر ترس ها حساسیت اغراق شده نداشته باشند. 🔸🔸🔸 کتاب نکته صحیحی رو اشاره کرده ولی در کتاب به بحث رشد و اصلاح کمتر اشاره می شود و بیشتر بر روی پذیرفتن عیوب تمرکز دارد. با کمتر کردن سرزنش خود و دوست داشتن بیشتر خود راحت تر و بهتر در اصلاح و رشد می توانیم قدم برداریم. سرزنش کردن و عدم رضایت از کارهای خود وقتی از حد معمول خارج شود نه تنها به اصلاح نمی انجامد بلکه انسان را وارد چرخه های غلطی وارد می کند. برای رشد شخصیتی و معنوی بابد عمیقا خودمان را دوست داشته باشیم. ❤️❤️ و با پذیرفتن همه شرایط و محدودیت ها و اشتباهاتمان در صدد بهبود زندگی بر آییم. این موضوع با غرور و تکبر کاملا تفاوت دارد، انسانی که خودش را دوست ندارد نمیتواند دیگران را هم دوست داشته باشد و به خاطر اینکه از زندگی کمتر لذت می برد دچار حسد میشود. نکته دیگر این است که برای رشد تنها نباید روی یک جنبه کار کرد مثلا علاوه بر کار کردن روی پذیرش خود باید سعی کند خود را قوی تر کند و اشتباهات کمتری انجام دهد . منظور این است که کسی که تنبل است نباید بشیند و بگوید من خودم را دوست دارم و هیچ تلاشی برای رفع آن نکند.

برای سومین بار این کتابو تموم کردم ولی هرچی فکر میکنم، بازم نمیتونم نظر کامل و جامعی در موردش بنویسم. هر بار که این کتابو می خونم، نسبت بهش فهم عمیق تری پیدا میکنم. با توجه به این موضوع یه توضیح مختصر(تا حد فهم خودم نسبت به کتاب) راجع بهش مینویسم: هسته ی اصلی و هدف اصلی کتاب یکپارچگی وجوده. و جامع ترین و اصلی ترین راهی هم که برای این مهم معرفی کرده، پس گرفتن فرافکنی ها و در قدم بعد، محبت ورزیدن به صفات فرافکنی شدست. اما فرافکنی چی هست؟ فرافکنی یعنی نسبت دادن غیر ارادی رفتاری از خودمون به دیگران؛ مثلا ما احساسات منفی نسبت به حسادت داریم و وقتی یه آدم حسود رو دیدیم پیش خودمون میگیم:"اَه این چه قدر حسوده" و فکر میکنیم دلیل احساسات منفی مون، عوامل بیرونیه نه درونی. این اتفاق بدون آگاهی ما انجام میشه و یکی از سیستم های دفاعی بدنمون محسوب میشه. فرافکنی هم مربوط به صفات منفی هست و هم صفات مثبت که این کتاب راجع به هردوتاش صحبت کرده. کتاب در اوایل یک نظریه رو بررسی و تایید میکنه که زیربنای بحث فرافکنی هست و اون نظریه هم اینه که تمام صفات مثبت و منفی در وجود ما هست؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم. در ادامه هم چگونگی فرافکنی رو شرح داده و در ادامه میرسه به بحث پس گرفتن فرافکنی ها‌. کتاب چندین روش برای پس گرفتن فرافکنی ها و پذیرفتن صفات منفی از جمله نام گذاری صفات منفی رو بیان کرده. که البته از نظر من اگر شجاع باشیم و تعصبات و مقاومت هارو کنار بزاریم، به این روش ها نیاز چندانی پیدا نمیکنیم. بخش اول یکپارچگی وجود، پس گرفتن فرافکنی هاست و بخش دومش هم محبت ورزیدن به همون صفات و ویژگی هاییه که به دیگران فرافکنی میکردیم. کتاب یک روش رو برای محبت ورزیدن به صفات فرافکنی شده پیشنهاد میده و اونم پیدا کردن موهبت هایی هست که هر صفت برای ما داره. این دو قدم باعث ترمیم و نزدیک و نزدیک تر شدن به یکپارچگی وجود میشن. یکپارچگی وجود علاوه بر اینکه باعث میشه فواید و ثمرات زیادی رو در زندگی تجربه کنیم، باعث میشه که خود واقعی مون باشیم که یکی از بزرگترین آرامش ها و لذت ها در دنیاست. علاوه بر این مطالب، کتاب برای تکمیل بخش ترمیم و یکپارچگی کامل دو فصل دیگه رو هم در کتاب جا داده که یکی از این فصل ها اهمیت بررسی گذشتمون رو به عنوان خلاصه ای از کتاب "راز سایه" که از همین نویسندست رو توضیح میده و در فصل آخر هم به اهمیت پیدا کردن هدف و علت آفرینشمون می پردازه. چون متن زیاد طولانی نشه، فواید بی شمار و لذت های ترمیم فرافکنی ها و یکپارچگی رو کامل ننوشتم ولی در کل بگم که اگر به این مباحث علاقه دارید حتما این کتاب رو مطالعه کنید؛ ولی نه یک بار بلکه چند بار. این کتاب رو نباید خوند؛ باید باهاش زندگی کرد:)

خواننده محترمی که نظرم رو داری میخونی !این کتاب رو بخون اگه میخوای خودت رو بپذیری و خودت باشی و تغیر کنی! بهترین کتابی که میتونه قشنگ کمک کنه که خودت را بپذیری درواقع صفت فرشته و شیطان بودن و.... این کتاب ،فقط یک کتاب نیست...ارزشی که برای من داره خیلی زیاده ؛چون قشنگ کمک میکنه همه شخصیت و صفت هات رو بپذیری و آرامش داشته باشی و از زندگیت لذت ببری ؛شاد باشی و از همه مهم تر "خودت باشی"💎🌌 از مترجم خیلی ممنونم چون ترجمه شون خیلی عالیه🌹 بهترینه این کتاب بهترین!💫💎

این کتاب انقدر زیبا و کاربردی بود که آرزو میکردم ایکاش بعنوان یکی از کتب درسی مدرسه یا دانشگاه جای می‌گرفت

دبی فورد میگه هر انسان کامل یک نیمه روشن و یک نیمه تاریک در وجودش دارد. ما تمایل داریم چیزها رو سفید یا سیاه ببینیم اما در همه چیز آمیزه ای از خوب و بد، تاریک و روشن وجود دارد. برای بی نقص بودن تلاش نکنید چون آرزوی بی عیب و بی نقص بودن، عامل ایجاد دیواری است که شما را در خود احاطه می کند. روشنایی و تاریکی را کنار هم بپذیرید و یکسان بینگارید تا یکپارچه شوید. همان گونه که هر چیزی یک نیمه روشن و یک نیمه تاریک دارد، هر انسانی نیز چنین است، زیرا انسان بودن، یعنی همه چیز بودن. واقعا عالی بود.

اولین کتابی بود که بعد از اتمامِ آن با خودم گفتم: کاش روزی برسد که همه انسان ها این کتاب را بخوانند و با تمام وجود درکش کنند. از بدو تولدمان احساساتمان کاملا سالم است و خودمان را همانطور که هستیم دوست داریم ،یعنی پذیرشِ تمامیِ وجودمان. اما بزرگ تر که میشویم چیز هایی یاد می‌گیریم که مانع آزادی ما در لحظه زندگی کردن می‌شود برای مثال:آن ها به ما می‌گویند که چگونه رفتار کنیم چه هنگام بخوریم و بخوابیم و به تدریج می آموزیم که چه رفتاری باعث قبولی ما از طرف دیگران میشود و چه رفتاری باعث طرد شدن. ما ثبات و بی ثباتی را می آموزیم و این آموزش به تدریج ما را از در لحظه زیستن دور می‌کند و دیگر نمیتوانیم خودمان را آزادانه ابراز کنیم. درون ما به کاخی مانند است که اتاق های زیادی دارد اتاق ها همان ویژگی های ما هستند اما با بزرگ تر شدنمان برای طرد نشدنمان از طرف دیگران درهای اتاق را میبندیم و به جایی میرسد که میبینیم از آن کاخِ باشکوه چیزی نمانده و ما فقط در چند اتاق داریم زندگی میکنیم. مهمترین نکته ای که کتاب میخواهد به ما گوشزد کند این است که:ما در جهان نیستیم بلکه جهان در درونِ ماست! درک کردن همین مسئله کافی است تا زندگی مان رنگ دیگری به خودش بگیرد اگر تنها درک کنیم که ما "همه "چیز هستیم میتوانیم پیش داوری ها را درباره دیگران کنار بگذاریم که این کار سبب سکوت ذهن میشود . اگر تنها یاد بگیریم که تمام ویژگی هایمان را دوست داشته باشیم و آن هارا سرکوب نکنیم متوجه میشویم که چقدر راحت میشود کنترل آن ها را به دست گرفت کتاب به شما می آموزد که چگونه به تمامی وجودتون اجازه بودن دهید چون دربرابر هرچه مقاومت کنی تداوم میابد. ما سایه هایمان (سایه آن کسی است که شما نمی خواهید باشید) را به دیگران فرافکنی میکنیم شما نمی توانید چیزی را درک کنید مگر آنکه خود "آن" باشید برای مثال اگر شما یک انسان "ترسو " باشید و در کودکی به شما گفته باشند که این ویژگی بد است یا شمارا مسخره کرده باشند شما آن ویژگی را سرکوب میکنید و در آینده ممکن است ویژگی خودتان را به خیلی ها نسبت دهید کمی بیشتر به کلماتتان توجه کنید به ویژگی هایی که به بقیه نسبت میدهید چه خوب و چه بد توجه کنید که آیا این ویژگی ها درونِ شما نیست؟ اگر شما به دیگری میگویید "احمق به این معناست که خودتان احمق نیستید؟! هنگامی که دوباره با تمامیِ وجودمان ارتباط برقرار می‌کنیم تقریبا غیر ممکن است که احساس تنهایی کنیم. در خود کتاب "دبی فورد" تمرین هایی آورده است از اینکه چطور قسمتی از وجود را که سرکوب کرده ایم به روشنی بیاوریم و از همه خوبی ها و بدی های خود در راه تکامل شخصیت استفاده کنیم. بهترین و مفید ترین فصلِ کتاب به عقیده من "بگذار نورِ وجودت بدرخشد" بود که به من کمک کرد تا متوجه شوم که چقدر با ارزش هستم و در خیلی زمینه ها نباید خودم را دستِ کم بگیرم. و با خواندن این کتاب فهمیدم که خود را حقیر شمردن کمکی به جهان نمیکند و این تفکر که با کوچک کردن خود به سایرین احساس امنیت میدهیم کاملا اشتباست. جمله ای که من را بیشتر از همه تحت تاثیر قرار داد تنها این چند کلمه بود: آنچه رشد نکند از بین می‌رود ! والا ترین هدفِ ما آن است که از تجربی های خود بیاموزیم،رشد کنیم و به حرکت ادامه دهیم و با بهره مندی از مواهب ویژگی هایمان آزاد شدیم تا آنچه را دوست داریم،تجربه کنیم. ببخشید اگر زیاد راجب کتاب حرف زدم فقط بگم که ترجمه فوق العاده بود و متن بسیار روان :) ای بسا ظلمی که بینی در کسان خوی تو باشد دریشان ای فلان اندریشان تافته هستی تو از نفاق و ظلم و بد مستی تو آن توی و آن زخم بر خود می‌زنی بر خود آن دم تار لعنت می‌تنی در خود آن بد را نمی‌بینی عیان ورنه دشمن بودیی خود را بجان حمله بر خود می‌کنی ای ساده مرد همچو آن شیری که بر خود حمله کرد چون به قعر خوی خود اندر رسی پس بدانی کز تو بود آن ناکسی شیر را در قعر پیدا شد که بود نقش او آنکش دگر کس می‌نمود مؤمنان آیینهٔ همدیگرند این خبر می از پیمبر آورند پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود زان سبب عالم کبودت می‌نمود گر نه کوری این کبودی دان ز خویش خویش را بد گو مگو کس را تو بیش

این کتاب کمک می‌کنه که آدم با خودش صلح کنه و به آرامش برسه. این کتاب به ما یاد میده که چجوری تمام وجودیت خودمون رو در آغوش بگیریم. وجودیتی که می‌تونه هم بد باشه و هم خوب. با خوندن این کتاب می‌فهمیم هر ویژگی که در فردی می‌بینم، درواقع اون ویژگی رو درون خودمون داریم. اگر می‌بینید فردی خیلی شجاع و جسوره، به طور حتم شما هم این شجاعت رو درون خودتون دارید؛ فقط باید این ویژگی طرد شده خودتون رو که می‌تونه هر چیزی باشه، دوباره پس بگیرید.

این کتاب رو خوندم. راستش این مدل کتابا یرای من مثل یه مرور بر کتابهای پیشین است. چون این چند وقت توی زمینه روانشناسی و خود شناسی و مثبت نگری همش دارم مطالعه میکنم و بهش به چشم یه رهگشا برای بیرون اومدن از این احساس عجیب کرختی نگاه میکنم. تند تند کتابارو میخونم و فکر میکنم که الانه که دنیام عوض بشه. اما تازگیا تعارف و رودربایستی رو با خودم کنار گذاشتم.... این جور کتابا خیلی زیاد روی شما تاثیر نخواهد داشت مگر در طولانی مدت و با رعایت نکات ساده ای که هر کدام به نحوی دارن روش تاکید میکنن ممکنه در شما تاثیر بگذاره اونم تاثیر با فرمت خودِ شما. کتاب ارزش خواندن داره برخی نکاتش که مثلا میگه اگه روی کاری حساسی یعنی در درونت خودت دنبال اون کار هستی رو شاید هزار بارم شنیده باشی اما اینجاهم بیان میشه... . در کل نمیگم عالی اما خوب هست

(۴-۳۲-[۷۳]) برای درک جنبه های پنهانی وجود و شناخت اونها کتاب خیلی مناسبیه؛ به نظرم فصل های نخست خیلی پربار تر از فصل های دیگه ست، هر چقدر جلوتر میره بیشتر به مسائل کلیشه ای میپردازه، در آخر هر فصل یک سری تمرینات هم آورده که نیاز به تمرین و ممارست داره که احتمالا در بلندمدت میتونه تاثیرگذار باشه؛ چون الگو های فکری و رفتاری یک روزه شکل نمیگیرن که بخوان یک روزه هم تغییر کنن، ولی خب در اکثر نمونه ها و مثال هایی که نویسنده آورده این اتفاق به صورت آنی میوفته و سریع متحول میشن؛ ترجمه هم خیلی خوب و روانه.

هر چقد از خوب بودنش بگم کمه واقعا نیازه هر ادمی یه بار بخونه وبارها به جمله هاش فک کنه و چقدر ادم آرامش میگیره بعد این کتاب مراقبه کنه و کتاب قانون توانگری و شفای زندگی رو بخونه ، واقعا زندگیش متحول میشه

جهان بازتابی از خود شماست اگر خود را از درون دوست بدارید و به خود مهر بورزید و ارج و ارزش نهید در زندگی بیرونی نیز همین حالات اشکار خواهد شد. اگر طالب عشق بیشتری هستید به خود عشق بورزید، اگر خواهان پذیرفته شدن هستید خود را بپذیرید و اگر از اعماق وجودتان خود را محترم شمارید همان سطح احترام را از هستی فراخواهید خواند ... 📗 ‌نیمه تاریک وجود ✍🏻 #دبی_فورد

امیدوارم در درست ترین زمان و مکان توی زندگیت این کتاب رو بخونی ....😍👌ما همه وقتی تاریکی های درونمون رو در دیگران میبینیم با انگشت نشونش میدم همون انگشت اشاره مشهور که سه تاش به طرف خودت برمیگرده 😀

کتاب خیلی سطحی‌ و غیر علمی و به اصطلاح زردی بود نویسنده تئوری تمام نگارانه کائنات رو نام میبره که تمام کائنات درون هر انسانی قرار داره که صرفا فقط یک تئوری عرفانیه نه علمی ! و در روانشناسی این یک تخلف محسوب میشه و طبق همین تئوری همه انسانها پتانسیل قاتل بودن تجاوزگری دزدی شکنجه گری و تمام پستی های درون کائنات رو با خودش حمل میکنه پس بنظر نویسنده نباید قاتل ها و تجاوزگران و کودک آزاران رو قضاوت کرد !!!! یعنی بایک جمله تمام قوانین کیفری حقوق رو زیر پا میذاره و نظر خودش رو قالب میکنه پس یعنی چون انسانی کودکی بدی داشته و همین خاطر روی به قتل و شکنجه و ... میاره نباید قضاوتش کرد و باید راست راست توی خیابون ازادانه راه بره و مردم باید باهاش همدردی کنن!!!!! اتفاقا خود نویسنده به همین موضوع اشاره میکنه ولی با اما و اگر توجیه میکنه و از کنارش رد میشه دومین نکته اینه که بنظر نویسنده درون هر خصلت منفی انسان موهبتی وجود داره که نباید سرکوبش کرد بلکه باید موهبتش رو پیداش کنه الان موهبت کودک آزاری چیه !!!! مگه نباید خودش رو درمان کنه !!!! خیلی سعی کردم باهاش ارتباط برقرار کنم ولی فقط تراوشات ذهن خود دبی فورد هست و بیس علمی نداره و واقعا متعجم چطور همچین اثر بی معنایی انقدر مورد توجه واقع شده !!!

تقریبا تا اواسط نسخه چاپی کتاب رو مطالعه کردم و برام جالب و چالش برانگیز بود.اما هنوز کاملا متوجه نشدم فایده ی شناخت و پذیرش عیب هایمان(سایه) به جز اینکه باعث میشه سایر افراد مبتلا به این صفات رو به خودمون جذب نکنیم و انسان ها رو راحتتر بپذیریم چه فایده دیگری داره؟مثلا اگه فردی بپذیره که حسود و خودخواه و مغروره باید بتونه خودشو اصلاح کنه نه اینکه فقط بگه من اینطوریم دیگه.

کتاب ارزشمندیه. برای من جز ده کتابیه که قبل از مرگ باید خوند.

میشه خواهش کنم این کتاب رایگان فردا باشه؟ هرچی کتاب رایگان شده این چند روز من همشو خونده بودم و داشتم 😭

از بد ترین های بود که تا به حال خوندم، البته تمومش نکردم و دیگه رغبتی هم به ادامه مطالعه این اثر مزخرف ندارم... راه تشخیص ویژگی ادم ها خیلی مضحک بود! ادعا میشه که ما اگر از فردی بدمون میاد و از رفتارش بیزار هستیم پس حتما عاشق ویژگی ها و رفتار اون فرد هستیم و می خوایم مثل اون رفتار کنیم!!؟یعنی مثلا من اگه از مسلمانان افراطی که عملیات تروریستی انجام میدن و مردم رو تیکه و پاره می کنن اونم به این جرم که مثل اونا فکر نمی کنن و اعتقاداتشان تفاوت داره، حالم بهم بخوره پس در نتیجه خیلی دوست دارم که بهشون ملحق بشم و همون کارو بکنم! بر اساس چه منطقی اخه...😕😐 و اینکه میگه هر ویژگی اگه داریم بپذیریم حتی اگه خیلی بد باشه مثل نژادپرستی( نمونه ی خود نویسنده رو گفتم که حتی در قسمتی از کتاب به اون افتخار هم میکنه). ما داریم تو قرن 21 زندگی می کنیم اینجور بی دانش و علم و اخلاقیات زندگی کردن و اینکه ( هر کاری دلت خواست انجام بده مهم نیست اون چیه یا به کسی آسیب میزنه... )حتی واسه دوران انسان های اولیه هم قفله. در کل اصلا ارزش نداره پول و از اون مهم تر وقت ارزشمندتون رو صرف این کتاب کنین.

کتاب بر پایه شبه علمه بیشتر تا خود علم ... دلیل این همه معروفیتشو واقعا متوجه نمیشم

فوق العادست، بسیار تاثیر گذار است به شرط آنکه به توصیه هایش عمل کنید.

خیلی از این نوع کتاب‌ها فقط جملات مثبت رو بارها و بارها تکرار میکنند تا یه جور تلقین در ما بوجود بیاد ولی این کتاب با یه سری فرض مثل کل بودن انسان همه چیز رو توضیح می‌داد تا به تعبیر خودش به یکپارچگی برسیم و تمرین‌های خیلی جالب و مفیدی هم داشت.