بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه | طاقچه
کتاب توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه اثر مریم صرافین

بریده‌هایی از کتاب توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه

نویسنده:مریم صرافین
انتشارات:نشر روزگار
امتیاز:
۴.۴از ۱۰۲ رأی
۴٫۴
(۱۰۲)
تا جای آدم‌ها نباشی، نمی‌تونی انتخاب‌های آنها را محکوم و یا قضاوت کنی.
zohreh
«دونستن بیش از حد حقیقت، آدم رو به جنون می‌کشونه.»
zohreh
یاد روزهای مدرسه افتاد. روزهایی که قرار بود به اردو برود، شب را تا صبح نمی‌خوابید. دلتنگ چنین حالی بود.
یك رهگذر
چرا آدم‌ها صداشون در نمیاد؟ چرا هیچ‌کس اعتراض نمی‌کنه؟» «چون کسی چیزی به یاد نمیاره... اونها به پیشرفت خارق‌العاده‌ای رسیدن. بعد از تزریق کینه، با استفاده از آمپولی به نام فراموشی که نمی‌دونم از چه کوفتی تشکیل شده، حافظهٔ افراد رو پاک می‌کنن.»
وانیلِ تلخ
تجربه نشون داده تنها راه برانگیختن حس مسئولیت دولت، تهدیدِ منافع خودش هست.
یك رهگذر
تنهایی، آدم رو بدجور دیوونه می‌کنه.
zohreh
«و البته چه چیزی زیباتر، لذت‌بخش‌تر و آسان‌تر از حکومت بر جامعه‌ای کاملاً غم‌زده و افسرده.»
.
او می‌دانست تا نتواند جایی برای خوشبختی در درونش پیدا کند، روزگار دست از کَج چرخیدن برنخواهد داشت. امّا از کجا باید شروع می‌کرد؟
zohreh
کبال با ظاهری بسیار خونسرد به همان کِرم نگاه می‌کرد. «اینها سیاهی‌های درون انسان‌ها هستند. اوایل تأسیس شرکت جمجمه تصمیم گرفتیم، کینه‌هایی رو که از رگ‌های مشتری‌ها تخلیه می‌کنیم، در جایی بی‌آب‌وعلف بریزیم تا مزاحمتی برای کسی نداشته باشه امّا متأسفانه سه ماه بعد، شهرداری طی یک نامه، رشد بی‌رویهٔ ایستگاه جمجمه رو به ما خبر داد. کینه‌ها زنده هستند و تا وقتی که چیزی برای تغذیه داشته باشند به رشد خودشون ادامه میدن.»
Ishtar
بعضی وقت‌ها آدم‌ها احتیاج دارند خودشان را به آن راه بزنند. راهی که در آن، همه چیز هموار است. نه از پستی‌ها خبری هست و نه از بلندی‌ها. انگار بی‌غم‌ترین آدم دنیا هستی و می‌خواهی به سلامتیِ خودت تا سرحد مرگ بنوشی، امّا چه کسی از درون سینه‌ات خبر دارد. از دردها، زجرها، زخم‌ها و آرزوها می‌خواهی فرار کنی، امّا نمی‌توانی. پس وانمود می‌کنی که فرار کرده‌ای. قهرمانی که همهٔ دردها را شکست داده و در صحنهٔ زندگی، یکّه‌تاز پیش می‌رود. امّا درنهایت، خنده، مستی، گیجی و نمایش شادی به پایان می‌رسد و بار دیگر خودت هستی که عریان، مقابل خودت می‌ایستی. این تویی با هزاران غم و درد. دردهایی که درست همان‌جا هستند، همان‌جای همیشگی. نه چیزی عوض شده و نه روزگار باب میل تو چرخیده، فقط ساعتی زخم‌ها و دردها را فراموش کرده بودی. شاید همین بازی نقش‌هاست که نسل بشر را تداوم بخشیده است. خنده‌های ظاهری، نقاب‌های مهربانی، نمایش بی‌دردی. شاید بشر به تمام این نقاب‌ها برای زنده ماندن احتیاج دارد
یك رهگذر

حجم

۴۵۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۵۵ صفحه

حجم

۴۵۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۵۵ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۲صفحه بعد