بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در قلمرو مرگ | طاقچه
کتاب در قلمرو مرگ اثر ادگار آلن‌پو

بریده‌هایی از کتاب در قلمرو مرگ

۲٫۹
(۹)
چگونه می‌توانست مرا درک کند؟ او که نمی‌دانست، نمی‌خواهم روزمره‌گی و ابتذال، آخرین روزهای عمرم را برهم زند. از این می‌ترسم که مرگ چیزی عامیانه و معمولی با خود داشته باشد. مرگ باید برای من بیگانه و نادر باشد
ali73
تنها عشق و مرگ است که همه‌چیز را دگرگون می‌کند!
‌ ‌‌‌ ‌
هیچ‌کس نمی‌داند. هیچ‌کس بی‌آن‌که دیگری او را متوجه سازد، نمی‌داند آخر و عاقبت زندگی‌اش را با چه حرکتی نشان خواهد داد.
ali73
آیا مردن این است که دریا سرانجام خیس شود؟
ali73
در این زمان صدای نالهٔ ضعیفی را شنیدم و فهمیدم که این صدا، نالهٔ ترس از مرگ است. این ناله از روی درد یا رنج نبود. آه نه، صدای آرام و خفه‌ای بود که وقتی همه‌جا مملو از ترس باشد از اعماق روح برمی‌خیزد، این صدا را خوب می‌شناختم. برخی شب‌ها، درست نیمه‌شب که همهٔ دنیا در خواب بود، این صدا از درون وجودم برمی‌خاست و با پژواکِ ترسناکش، وحشت پایان‌ناپذیری که مرا عذاب می‌داد، تشدید می‌کرد. برای همین است که می‌گویم، این صدا را به‌خوبی می‌شناختم.
ali73
همه‌چیز در نگاه آنان اسرارآمیز، جادویی و درعین‌حال تیره و خشن و ترسناک بود. به‌گمان هوفمان زندگی ما تنها در پناه رازآمیزی تاب‌آوردنی می‌شود.
nazanin z

حجم

۲۰۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

حجم

۲۰۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

قیمت:
۵۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد