بریدههایی از کتاب طاعون
۳٫۹
(۱۲۶)
در پی مشکلات تهیهٔ مواد غذایی که روزبهروز پیچیدهتر میشد، موضوعهای دیگری هم باعث نگرانی بودند. احتکار هم وارد میدان شده و مواد کاملا ضروری که در بازارهای معمولی پیدا نمیشد، در بازار سیاه با قیمتهای سرسامآوری به فروش میرسید. خانوادههای تنگدست در این شرایط وضعیت بسیار طاقتفرسایی پیدا کرده بودند، حال آنکه خانوادههای ثروتمند تقریبآ چیزی کم و کسر نداشتند. اگرچه طاعون با روش بیرحمانهاش که خودی و بیگانه و فقیر و ثروتمند نمیشناخت، باید دست کم در این زمینه عدالت را میان طبقات گوناگون مردم برقرار میکرد، برعکس و به علت خودخواهی، احساس بیعدالتی را در دل مردم بیشتر برمیانگیخت. البته تساوی خدشهناپذیر مرگ و عدم تبعیض میان شاه و گدا سر جای خودش باقی بود، ولی هیچکس طالب این نوع تساوی نبود.
Husayn Parvarde
دغدغهٔ بزرگ و همیشگی قلبی مشتاق، به تصرف درآوردن فرد مورد علاقهاش است
Husayn Parvarde
زیستن در نومیدی و بیپناهی، درحقیقت در دوزخ فرورفتن است.
Husayn Parvarde
در دنیای مردی که کار میکند، تنگدست است، آیندهای نامعلوم و کموبیش مسدود دارد و شب دور میز شام ساکت است و حرفی نمیزند جایی برای عشق و شور و شوق باقی نمیماند.
Husayn Parvarde
دختر و پسر با هم ازدواج میکنند، کمی همدیگر را دوست دارند و کار میکنند. آنقدر کار میکنند که دوستداشتن از یادشان میرود.
Husayn Parvarde
چشمش به آگهیهای کوچکی افتاد که به دستور فرماندار چاپ شده و در هر کوی و برزن، البته در نقاطی کموبیش دور از چشم، به دیوارها چسبانده بودند. به دشواری میشد از متن این آگهیها چنین نتیجه گرفت که مقامهای مسئول وضعیت را رودررو مینگرند. تدابیر یادشده در این آگهی چندان سختگیرانه نبود و اینطور بهنظر میرسید خیلی از حقایق برای نگراننکردن افکار همگانی از قلمافتاده و به سکوت برگذار شدهاند. درواقع در مقدمهٔ این اخطار آمده بود که چند مورد تبهای شدید و حاد در محلههای گوناگون شهر دیده شده که هنوز نمیتوان ابراز کرد مسری است یا نه. این موردها ویژگی خاص و مشخصی نداشتهاند که بتوان گفت واقعآ نگرانکنندهاند. جای تردیدی نیست که مردم شهر در برخورد با این واقعه خونسردیشان را حفظ خواهند کرد.
Husayn Parvarde
ــ او هم مرا نمیشناسد، همانطور که من هم نمیتوانم بگویم با او آشنا هستم. ولی خوب آدم باید به همنوعش کمک کند.
Husayn Parvarde
با نگاهی سرشار از عشق و شیدایی همدیگر را نگاه میکردند و آنچه را میخواستند به دست آورده بودند، علتش این بود که فقط چیزی را طلب کرده بودند که به خودشان مربوط میشد
کاربر ۱۰۵۶۱۸۶
دستکم اینرا میدانست که برای خودش از این پس هیچ آرامشی وجود نخواهد داشت، همچنان که برای مادری که پسرش را از دست میدهد، یا مردی که جنازهٔ دوستش را به خاک میسپارد.
کاربر ۱۰۵۶۱۸۶
در زندگی یک آدم، همیشه ساعتی از شب یا روز فرا میرسد که بزدل میشود، و ترسش هم فقط از فرا رسیدن این ساعت است.
کاربر ۱۰۵۶۱۸۶
حجم
۲۷۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۲۷۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان