کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم
به تاریکی در افتادم ره روشن نمیدانم
Aysan
ندارم من درین حیرت به شرح حال خود حاجت
که او داند که من چونم اگرچه من نمیدانم
Aysan
گناهم گر زماهی تا بماه است
ولیکن رحمتت بیش از گناه است
S
هرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو
معجزه ی سپاسگزاری
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
rezvan
ره بس دور است توشه بردار و برو
فارغ منشین تمام کن کار برو
تا چند کنی جمع که تا چشم زنی
فرمان آید که جمله بگذار برو
S
آنکه باشد او ز نسل فاطمه
باشدش در خیر و خوبی خاتمه
چڪاوڪ
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
"Shfar"
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
شوق پرواز
که عالم گویی از سر نوجوان بود
چو رخ در خاک خواهد ریخت چون گل
می گلرنگ ده بربانگ بلبل
بسی گل بر دمد دل چاک کرده
تو روی همچو گل در خاک کرده
میی در ده که امشب نیم مستیم
که ما از بهر رفتن آمدستیم
چو وقت صبحدم یک جام خوردیم
بمی بر صبح بی شک شام خوردیم
:)