بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روایتی ساده از ماجرایی پیچیده | طاقچه
کتاب روایتی ساده از ماجرایی پیچیده اثر ابراهیم  حسن بیگی

بریده‌هایی از کتاب روایتی ساده از ماجرایی پیچیده

۴٫۴
(۳۳)
ملت اسلام تا این جرثومهٔ فساد را از بن نکنند، روی خوش نمی‌بینند و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین است روی آزادی نخواهد دید.‌
maryam
باورش نمی‌شد حالا که انقلاب شده آدم‌هایی مثل خان با آن همه جنایت‌هایی که کرده‌اند بر سر قدرت باشند و نشود محاکمه‌شان کرد.
maryam
جمعیت از هم پاشید. عده‌ای هراسناک آنجا را ترک کردند. آن‌هایی هم که باقی مانده بودند از جلوی سوارانِ تفنگ به دست کنار می‌رفتند. یکی از سوارها لگدی به یکی از تیرها زد. با افتادن تیر بر زمین، لامپ‌های رنگی خاموش شد و حیاط به تاریکی نشست. فقط لامپ ایوان خانه روشن بود و می‌شد یوسف و ساق‌دوش‌هایش را دید که جلوی ایوان ایستاده بودند برای مقابله، با دست‌هایِ خالی و چهره‌هایی مضطرب و وحشت‌زده. با صدای چهارمین تیر، یوسف افتاد روی کف چوبی ایوان و صدایِ «یوسف را کشتندِ» ساق‌دوش‌ها بلند شد. با صدای پنجمین تیر، لامپِ ایوان هم ترکید و همه جا تاریک شد.
جودی‌آبــوت
بوسه‌ای به گونهٔ مادرش زد و گفت: ‌«پایان شب سیه سفید است.»
...

حجم

۱۴۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

حجم

۱۴۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

قیمت:
۵۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد