پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
Ghazal..
نگران نیستم، اما انگار دستِ خودم نیست.
حامدویسی
فکر میکنی چند وقت دیگر میمیرم؟
کاربر ۲۸۵۴۷۲۱
اگر خسته میشوی، لازم نیست پیش من بمانی»
احمد کشاورز
من که میدانم میمیرم. در فرانسه که به مدرسه میرفتم، بچهها میگفتند آدم با تب چهل و چهار درجه میمیرد، اماالان من صد و دو درجه تب دارم.
پس پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
نارمیلا
آرام شد. گرهی اخمهایش نیز از هم باز شد و بالاخره، فردای همان روز هر چند کمی بیحال بود، اما آرام بازی میکرد و خیلی راحت برای چیزهای بیاهمیت به گریه میافتاد.
vesta
چقدر به مردنم مانده؟
برو آنجا که تو را منتظرند
نگاهش که به پایین تخت خیره بود، آرام شد. گرهی اخمهایش نیز از هم باز شد و بالاخره، فردای همان روز هر چند کمی بیحال بود، اما آرام بازی میکرد و خیلی راحت برای چیزهای بیاهمیت به گریه میافتاد.
نویسندهکوچك.
چقدر به مردنم مانده؟
ـ قرار نیست بمیری، تو حالت خوب است؟
ـ چرا، قرار است بمیرم. خودم شنیدم گفت تبش صد و دو درجه است.
ـ آدم که از تب صد و دو درجه نمیمیرد، این چه حرفی است که میزنی؟
ـ من که میدانم میمیرم. در فرانسه که به مدرسه میرفتم، بچهها میگفتند آدم با تب چهل و چهار درجه میمیرد، اماالان من صد و دو درجه تب دارم.
پس پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
Behi
ـ فکر میکنی چند وقت دیگر میمیرم؟
ـ چی؟
ـ یعنی چقدر به مردنم مانده؟
ـ قرار نیست بمیری، تو حالت خوب است؟
هانا نجیبی