بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آن قدر سرد که برف ببارد | طاقچه
کتاب آن قدر سرد که برف ببارد اثر جسیکا او

بریده‌هایی از کتاب آن قدر سرد که برف ببارد

نویسنده:جسیکا او
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴ رأی
۳٫۸
(۴)
احساس می‌کردم اگر تلاش کنم به من هم واقعاً خوش می‌گذرد
کاربر ۵۰۸۱۱۶۴
لاری گرامافون را روشن کرد و پیش چشم گربه، که با عصبانیت از روی تشکچهٔ روی زمین نگاهش می‌کرد، با ریتمی آهسته بنا کرد به جنباندن خودش. غذای روی میز را درست نمی‌دیدیم و به شکل و بافت سبزیجات داخل کاسه‌ها دقت می‌کردیم. لباس‌های شسته‌شده را آورده بودم داخل و ملافه‌ها را روی قفسه و نردبان و درِ شیشه‌ای آویزان کرده بودم. از بیرون صدای باد می‌آمد که با شدت می‌وزید، ولی داخل اوضاع همچنان آرام بود. یادم است که موقع غذاخوردن داشتم به این فکر می‌کردم که می‌شود با چیزهای کوچک هم خوش بود.
کاربر ۵۰۸۱۱۶۴

حجم

۱۸۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۱۸۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد